آگوست
30

ازدواج

ازدواج یعنی بهم پیوستن و در هم شدن دو چیز یا دو نفر برای انجام کاری که به تنهایی ممکن نیست، همانگونه که چرخ دنده های مختلف در ساعت، امکان بکار افتادن آن را فراهم می کند و این دو از جهاتی باید متفاوت باشند و الا یکسانی آنها، دیگر قابلیت پیوستن و درهم شدن نخواهد داشت و از جهاتی هماهنگی لازم و کافی باید داشته باشند و الا حتی در صورتی که قابلیت بهم پیوستن داشته باشند، اما ناهماهنگی در حرکت، باعث خردی آنها خواهد شد و زندگی مجموعه ای از سخت افزارهای مختلف است که مهمترین آنها دختر و پسری است که از دو خانواده با سیستم زندگی متفاوت در کنار هم قرار می گیرند و در صورت نبود نرم افزارهای لازم، از جمله نرم افزار سیستم عاملی که کارکرد سخت افزار آن دو را بعهده گرفته و در شرایط نرمال و یا بحرانی کنترل کند، تبدیل به دو ماشین و یا دو رباتی با نرم افزارهای کنترلی متفاوتی شده که جز مزاحمت برای یکدیگر و نیز برخوردهای متعدد تا از هم پاشیدگی هر دو، نتیجه ای حاصل نمی شود. در این زندگی، ضمن نیاز به آن نرم افزار اصلی مدیریت سخت افزار زندگی، نیاز به نرم افزارهای خاصی برای هر یک بوده که افکار، احساسات و رفتارهای هر یک را کنترل و مدیریت کند. این نرم افزار، نشانگر میزان بلوغ فردی هر یک از آن دو است. وقتی که شخص👈بتواند درک کند که هیچ چیز و یا انسانی، خوب و یا بد مطلق نیست، بلکه این دو ویژگی یک طیف وسیعی را شکل می دهند که به نحوه نگرش ما به زندگی و ارزشهای آن بستگی دارد👈و بتواند بفهمد که ما به دنیا نیامده ایم که برای تصاحب آنچه روزی از دست خواهیم داد، بجنگیم و زندگی را میدان رقابت و حتی حق و باطل نداند که بخواهد خود را بر دیگری فائق کرده و نظرات خود را بر او تحمیل نماید👈و بتواند در برابر اتفاقات و پیشامدهای مختلف، تصمیمات عاقلانه و صبورانه بگیرد👈و بتواند در مواجهه با افراد مختلف، چه دوست و مهربان و چه نامهربان و حتی زشت خو، رفتار کنترل شده داشته باشد و از تصمیمهای بی منطق و عجولانه و یا پرخاشگری پرهیز کند👈و بتواند درک کند که به تعداد انسانها، سبکهای مختلف فکری و رفتاری در برخورد با موضوعات حتی یکسان وجود دارد و این تفاوتها، خود می تواند به رشد او کمک کند👈و بتواند در برخورد با آنها، مشترکات مثبت آنها را یافته و از آن منظر با آنها تعامل کند👈و بتواند چنان کنترلی بر خود داشته باشد که رفتار دیگری باعث تحریک او و تصمیم بی منطق نشود👈و بتواند بدون هیچ کینه ای از گذشته کسی، او را ببخشد و ذهن خود را از آفتی که می تواند به یک خصومت دراز و خطرناک تبدیل شود پاک کرده و با آرامش به زیبایی زندگی خود بیفزاید👈و بتواند علیرغم ذهن درگیرانه ای که از دیگری دارد، در صورت نیاز او به کمک، بدلیل خصلت انسان دوستانه درونی خود که از طینت پاک او سرچشمه می گیرد به کمک او بعنوان یک انسانی که عامل بروز مهرورزی او شده است، بشتابد👈و بتواند ضمن شناخت احساسات، باورها و خواسته های خود، رفتارها و گفتارهای خود را در بستری از عقلانیت رشد یافته ساماندهی کند👈و بتواند اخلاق را زیربنای ارزشهای خود قرار دهد، چه در حوزه فردی و چه در حوزه رفتارها و تعاملات اجتماعی👈و بتواند بین ارزشها و اهداف خود جایگاه درست آنها را تشخیص و هرگز ارزشهای خود را فدای اهداف خود نکند👈و بتواند بین احساسهای عشقی خود که معمولا زمانبند و مقطعی است و تصمیماتی که قرار است یک عمر زندگی را در برگیرد، تفکیک قائل شده و منطق منطبق بر عقلانیت را سرلوحه تصمیمات خود قرار دهد👈و بتواند بی هیچ منت و یا چشمداشتی به هر کسی مهر بورزد و نیز بدون توجه به اختلافاتی که با دیگری دارد، از مهری که ذاتی شخصیت اوست، به او دریغ نورزد👈و بتواند ایثارگرانه، بر مادر و پدر خود، علیرغم هر اختلاف با آنها، از هیچ مهر و کمکی دریغ نکند و در نهایت: بتواند به مدد ترازوی اندیشگی خود بدون حب و بغضهای بیرونی و نیز به یاری تجربه تخصصی مشاوران دلسوز، هر یک از موارد فوق را در وجود خود، سنجش، پایش و در صورت هرگونه نقصان، مجدانه به جبران بپردازد و در صورت نمره مثبت از آنها، به ازدواجی فکر کند که طرف مقابلش نیز در آنها، نمره مثبت گرفته باشد.





آگوست
15

پوچی…

انسان نمی‌تواند طولانی مدت با احساس پوچی سرکند: اگر به سوی چیزی رشد نکند، کاملا راکد و منفعل نمی‌ماند بلکه استعدادهای فروخورده‌اش، به ناخوشی، نومیدی و در نهایت فعالیتهای ویرانگر تبدیل می‌شود. احساس پوچی یا خلأ … معمولا از این احساس افراد سرچشمه می‌گیرد که از انجام هر کار مؤثر در زندگی خود یا دنیایی که در آن زندگی می‌کنند، ناتوانند. خلأ درونی حاصل انباشتگی درازمدت این عقیده‌ خاص فرد درباره‌ خودش است که قادر نیست به عنوان یک موجود هستی‌مند زندگی خود را اداره کند یا نگرش ‌دیگران را نسبت به خود تغییر دهد یا تأثیر مفیدی بر دنیای اطراف‌اش بگذارد. در نتیجه گرفتار همان حس عمیق نومیدی و بیهودگی‌ای می‌شود که بسیاری از مردم روزگار ما به آن دچارند و از آنجا که خواست و احساس‌اش تغییر مهمی ایجاد نمی‌کند، خیلی زود خواستن و احساس کردن را کنار می‌گذارد. از سوی دیگر بی‌احساسی و فقدان عاطفه دفاع‌هایی هستند در برابر اضطراب. وقتی کسی مدام خود را با خطری مواجه می‌بیند که قادر نیست بر آن غلبه کند، آخرین دفاعش این است که حتی از حس کردن آن خطرات هم پرهیز کند.

رولو می