ژوئن
13
بی پدر ! ! !
“” بی پــدر “” یه فُحش نیست !
یـــه درد ِ بزرگ ِ . . . .
این حرف رو به هیچکس نزنید.
ممنون . . . .
“” بی پــدر “” یه فُحش نیست !
یـــه درد ِ بزرگ ِ . . . .
این حرف رو به هیچکس نزنید.
ممنون . . . .
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.
اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه…
آن جا که در میان خاک خوابیدی؛
سنگ تمام را می گذارند و می روند …!
چیزی به پایان یک خاطره ی عجیب نمانده…
چیزی نمانده که من دیگر ، یکی دیگر نباشم…
چیزی نمانده که من دیگر حتی من نباشم…
آخ که چه سخته وقتی می خوای عادت ها رو با تمام خاطراتی که با اون ها داری ول کنی…
هی می خوام ببینم چرا پرخاش گری هایی رو که در مقابل فکرم می بینم نمی تونم توجیه کنم…
نبودنم، بودنم، هستیم، نیستیم، پدر، مادر، برادر، خواهر، همه و همه…
در حالی که همه جلوی چشماتم هستند …
من به چشمانم مشکوک هستم…
چرا …
سکوت های من بیش از اندازه شده اند…
و در آخر من می مانم و من، منی که حتی من را نشناختم…