بحران زندگی زناشویی …
اشو عزیز: بحران زندگی زناشویی از کجا آغاز می شود؟ در برابر آن چه باید کرد؟
بسیاری از رابطه ها نه بر مبنای عشق، بلکه بر اساس کشش جنسی استوارند.
در اینگونه پیوندها، همسر کالایی است که مورد بهره برداری قرار می گیرد و به سطح نازل اشیاء تنزل پیدا می کند.
بنابراین ترس ایجاد می شود و همین ترس است که به حسادت تبدیل می شود.
آنگاه باید از اشیاء محافظت کرد، آنگاه انواع قفلهای ایمنی و زنجیرها ساخته می شود و زن و مرد مدام یکدیگر را می پایند و زیر نظر و کنترل قرار می دهند.
بحران زندگی زناشویی دقیقاً از همینجا آغاز می شود و “اعتماد” که خمیر مایه اصلی یک رابطه عاشقانه است نابود می شود.
وقتی ترس به جای عشق می نشیند، زندگی به زندان تبدیل می شود و زن و شوهر زندانبان یکدیگر می شوند.
هیچکس عاشق زندانبان خود که نام همسر بر خود دارد، نیست.
هیچکس عاشق دیوارهای زندان خویش که نام خانه بر خود دارد نیست.
عشق همیشه اعتماد می کند، بدون استثناء.
اعتماد کردن امری ساختگی و زورکی نیست.
اعتماد پایه و اساس و شالوده یک پیوند حقیقی است.
اگر هست که باعث پیوستگی و پیوند است.
اگر نیست، پس جدایی تنها راه است.
جنگیدن برای ایجاد و تحمیل اعتماد به دیگری کاری بیهوده اس، اتلاف وقت است.
به این نکته توجه کن:
خود را اسیر کسی نکن که دوستت ندارد و نمی تواند به تو اعتماد کند، خشمگین هم نشو ، فایده ای ندارد.
سعی نکن اعتماد را بر خود و بر دیگری تحمیل کنی.
اینگونه فقط زمان و توانت را از دست خواهی داد.
ممکن است زمانی به خود بیایی که خیلی دیر شده است.
برخیز و گامی بردار.
یا اعتماد هست، یا نیست.
اگر نیست، برخیز و برو.
اگر کسی را دوست می داری و ژرفای وجودت با ژرفای او سخن می گوید، دیدار و پیوندتان اتفاقی مبارک و زیبا در هستی است، اما اگر اعتمادی در کار نیست، جدایی بهترین کار است.
هر چه زودتر بهتر ، زیرا بدین سان با جدایی نابود نمی شوی، ویران نمی شوی.
قابلیت عشق ورزیدن را برای همیشه از دست نمی دهی.
جدا شوید، اما یکدیگر را ویران نکنید…
هیچ دیدگاه
دیدگاهتان را بفرستیددیدگاهی داده نشده است.