نوامبر
28
به تو می اندیشم
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند
اینک این من که به پای تو درافتاده ام باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش
از : فریدون مشیری
ژانویه 2014 در 21:06
سلام عالی بود.لذت بردم.لینکم کن و سر بزن مرسی.
ژانویه 2014 در 21:07
عالی بود.لذت بردم.لینکم کن وادرس بذارین خوشحال میشم جزوه لینکای دوستانم باشین.مرسی.
ژانویه 2014 در 16:42
کاش آدمها درک متقابل داشتند
ژانویه 2014 در 16:44
نوشته ها نمیتونه انعکاس واقعی از درون آدمها باشه.