آگوست
27

تو فقط خوش بدرخش

روزی آهنگری جوان وارد دهکده شیوانا شد. او در کار خود بسیار ماهر بود و می‌توانست وسایل مختلف را با کیفیت خوب و قیمت مناسب بسازد و به مردم عرضه کند. در ابتدا فروش خوبی هم داشت اما به تدریج میل و رغبت مردم به خرید از او کاهش یافت و چند هفته که گذشت دیگر هیچ‌کس سراغ او نرفت. دلیل این عدم استقبال مردم از او، بدگویی آهنگر جوان از آهنگر پیر قبلی دهکده بود که با وجود سن زیاد به کسی کاری نداشت و اصلا هم از ورود آهنگر جوان به دهکده گله‌مند نبود. اما برعکس او آهنگر جوان حتی یک لحظه از بدگویی و تهمت و افترا علیه آهنگر پیر دریغ نمی‌کرد.

سرانجام مدتی که از بیکاری آهنگر جوان گذشت او نزد شیوانا آمد و به او گفت: “استاد می‌بینید چه بلایی سرم افتاد! این آهنگر پیر و مکار با مظلوم‌نمایی و سکوت خودش کاری کرد که مردم دهکده از من گریزان و به سمت او متمایل شوند. دیگر کاری از من ساخته نیست و به ناچار باید هر چه زحمت کشیده‌ام را زیر قیمت بفروشم و از این دهکده بروم. بگذار مردم دهکده مجبور شوند از جنس‌های نامرغوب همین آهنگر پیر و قدیمی و ناوارد استفاده کنند تا قدر مرا بدانند.”

شیوانا با لبخند گفت: “تو خودت به تنهایی به قدر کافی مهارت و شایستگی داری که مورد تحسین اهالی قرار بگیری. اگر کاری به کسی نداشتی و با هنر و مهارتی که داشتی توانمندی و برتری خود را اثبات می‌کردی سال‌ها بین مردم خوش می‌درخشیدی و کسی با تو دشمن نمی‌شد. اما چون همه چیز را برای خودت می‌خواستی و حرص چشمانت را کور کرده بود با وجودی که این همه امکان و استعداد برای جذب اهالی داشتی با حسادت بی‌مورد و دشنام و اهانت به کسی که سکوت می‌کرد و چیزی نمی‌گفت خودت با دست خودت نزد مرد حرمت خودت را از بین بردی.

برای محبوب شدن نیازی به بدگویی و تهمت و دشمنی نبود. تو همین‌طوری محبوب دل‌ها بودی. خودت باعث تنهایی و کنار گذاشتن خودت شدی. کافی است خرابکاری‌های گذشته را طوری ترمیم کنی و دست از سر آهنگر قدیمی دهکده برداری و به کارخودت بپردازی. خواهی دید که چند سال دیگر هنر و مهارتت دوباره تو را محبوب خواهد ساخت. البته به شرطی که دست از حرص و حسادت برداری.”

آهنگر جوان لبخند تلخی زد و گفت: “در این دهکده آنقدر خرابکاری کرده‌ام که گمان نکنم به سادگی از خاطر اهالی برود. به دهی دیگر می‌روم و آنجا این‌گونه که گفتید زندگی می‌کنم.”

روز بعد آهنگر جوان اسباب و وسایلش را جمع کرد و به دهکده مجاور رفت و آنجا برای خود از نو کارگاهی ساخت و به کار مشغول شد. اما این بار به هیچ‌کس کاری نداشت و سرش به کار خود مشغول بود. یک‌سال بعد شیوانا از آن دهکده می‌گذشت. اهالی دهکده خود را دید که اطراف مغازه آهنگر جوان جمع شده‌اند و به او سفارش کار می‌دهند. شیوانا نزدیک او رفت و جویای حالش شد. آهنگر جوان با خنده گفت: “می‌بینید استاد نه تنها اهالی این دهکده جدید از کار من استقبال کردند بلکه اهالی دهکده شما هم از راه دور می‌آیند و به من سفارش می‌دهند و حسابی سرم شلوغ است.

همان آهنگر پیر دهکده شما هم وقتی سرش شلوغ می‌شود کارهای اضافی‌اش را به من ارجاع می‌دهد. انگار حق با شما بود برای محبوب شدن نیازی به دشمنی و حسادت و کینه‌ورزی و تهمت به دیگران نیست. هر انسانی اگر با تکیه بر استعداد و توانایی خودش خوش بدرخشد مورد تحسین و استقبال بقیه قرار می‌گیرد و در حد لیاقت خود محبوب جمع می‌شود. فقط باید کاری به کار دیگران نداشت و خوش درخشید!”

۴ دیدگاه

دیدگاهتان را بفرستید
  • tala گفت :

    سلام
    اصلا مطلبتون رو نخوندم همینقدر که دیدم مطلب گذاشتین خیلی خوشحال شدم

  • admin گفت :

    خواندن این مطالب برای همه و برای یک بار تجربه جالبیه ! هرچند می دانم که شما قبلا تجربه کرده اید که قدم به این وبلاگ گذاشته اید. بهرحال خوشحالم از خوشحالی شما.

  • رامین گفت :

    سلام داستان جالبی بود ومن خودم این مورد را طور دیگری تجربه کرده ام ممنون باز هم از این مطالب خوب و آموزنده برای کاربران خود بگذارید ممنون
    لطفاً سری هم به وبلاگ ما بزنید تازه شروع کردم ممنون

  • admin گفت :

    با سپاس از لطف شما. حتما از وبلاگ شما هم بازدید خواهم کرد.

خوراک دیدگاه ها  

دیدگاهتان را بیان کنید.