آگوست
09

تولد نامه – دو

یکسال دیگر بزرگتر شدم.
اینک در آستانه چهل و نه سالگی و یک گام دیگر برای نزدیک شدن به پنجاه سالگی.
خیلی وحشتناکه وقتی هنوز در رویاهایی بیست سالگی به سر می بردی اما می بینی که سالها از آن دوران گذشته است.
اتفاقا در شب تولدم به طور اتفاقی داشتم عکسهای جوانی رو می دیدم و یاد بیست سالگی افتادم.
دوران جوانی، دوران آرمان خواهی و ایده الیستی دیدن نه به سیاست و دغدغه های روشنفکرانه که به همین زندگی و روزمره گیهایش!
نگاهی آرمانی به آینده و اینکه قرار است جهانی را عوض کنی غافل از اینکه این جهان است که ما را عوض می کند.
زندگی به شکل بی رحمانه ای کوتاست و غافلگیرکننده.
شادی های کوتاه و غم های طولانی!
این روزها که می گذرد غمگینم و شادم که این روزها می گذرد.
هرسال کمتر تولدم را باور می کنم و امسال بیشتر.
سالی که بیش از گذشته منتظر تولدی دوباره هستم در آستانه فصلی سرد.
امروز چهل و نه ساله شدم و نمی دانم که شیش و بش من در تخته نرد زندگی چگونه تعیین می شود.
ازنوزده مرداد چهل و دو تا امسال …..
بگذریم زندگی به شکل بی رحمانه ای ادامه دارد…

هیچ دیدگاه

دیدگاهتان را بفرستید

دیدگاهی داده نشده است.

خوراک دیدگاه ها  

دیدگاهتان را بیان کنید.