صبور باش
این داستانی حقیقی است که در یکی از ایالت ها اتفاق افتاده .
مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به وانت نوی خود بیندازد و کیف کند.
ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر سه ساله خود را دید که شاد و شنگول با ضربات یک چکش رنگ براق ماشین را نابود می کند !
مرد بطرف پسرش دوید ، او را از ماشین دور کرد و با چکش دست های پسر بچه را برای تنبیه او خرد و خمیر کرد ! !
وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند .
هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان هر دو دست کودک را قطع کنند .
وقتی که کودک به هوش آمد و باندهای دور دست هایش را دید با حالتی مظلوم پرسید :
– انگشتان من کی در میان ؟
پدر به خانه برگشت و خودکشی کرد ! ! !
دفعه دیگری که کسی پای شما را لگد کرد و یا خواستید از کسی انتقام بگیرید، این داستان را به یاد آورید .
قبل از آنکه با کسی که دوستش می دارید صبر خود را از دست بدهید، کمی فکر کنید .
وانت را می شود تعمیر کرد .
انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان ترمیم کرد .
در بسیاری از موارد ما تفاوت بین شخص و عملکرد او را متوجه نمی شویم .
ما فراموش می کنیم که بخشیدن با عظمت تر از انتقام گرفتن است .
مردم اشتباه می کنند
ما هم مجاز هستیم که اشتباه کنیم
ولی تصمیمی که در حال عصبانیت می گیریم
تا آخر عمر دامان ما را می گیرد .
هیچ دیدگاه
دیدگاهتان را بفرستیددیدگاهی داده نشده است.