مارس
30
همه چیزم
تلفن همراه پیرمردى که توى تاکسی کنارم نشسته بود، زنگ خورد !
پیرمرد به زحمت تلفن را با دستهاى لرزان از جیبش درآورد و هرچه تلفن را در مقابل صورتش عقب و جلو کرد…
نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند.
رو به من کرد و گفت: … ببخشید ، چه نوشته؟
گفتم نوشته: ..”همه چیزم”
پیرمرد: الو، سلام عزیزم…
یهو دستش را جلوى تلفن گرفت و با صداى آرام و لبخندى زیبا و قدیمى به من گفت: همسرم است . . .
هیچ دیدگاه
دیدگاهتان را بفرستیددیدگاهی داده نشده است.