نوامبر
09
مجنون و مرد نمازگزار
روزی مجنون از سجاده شخصی عبور می کرد.
مرد نماز را شکست وگفت: مردک ! در حال راز و نیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی ؟
مجنون لبخندی زد و گفت: عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا دیدی !
هیچ دیدگاه
دیدگاهتان را بفرستیددیدگاهی داده نشده است.