مه
18
حکمت (به مناسبت روز خیام)
روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت :
شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟!
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟
آن جوان گفت : من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و…
خیام خندید و گفت : آدم بدبختی هستی ! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا نمیرند !
تو به دنبال مردگانت هستی ؟!…
بعد پشتش را به او کرد و گفت :
مرا با مرده پرستان کاری نیست و از او دور شد .
هیچ دیدگاه
دیدگاهتان را بفرستیددیدگاهی داده نشده است.