حرفـــــــ حساب !!!!
صحبت یکی از دوستان که جالبه :
ایران که بودم یه دوستی داشتم به اسم نوید که ۲ سال پیش جلو در خونشون کامیون بهش زد و در ۲۵ سالگی جوانمرگ شد…
پارسال که ایران بودم رفتم سراغ پدر و مادرش، هر دو تا شون ۳۰ سال پیرتر شده بودن، به قول خودشون کمرشون شکسته بود…
کارشون شده بود گریه زاری، خوندن فاتحه، دادن نذر، حاضر دائمی تمامی جلسات قرآن بودن، آخر هفته پول بود که به قرآن خوانها میدادن که سر قبرش قرآن بخونن…
میگفتن مردن پسرشون اینا رو به خدا نزدیک کرده برای اینکه خواست خدا بوده !!!
اینو داشته باشین …
یک سال پیش همین بلا تو هلند سر یه هم خیابانی من اومد !
اونم بچه نازنینش با ماشین جلوی در خونه تصادف کرد …
اما باباش به جای فاتحه خوندن شروع به نامه نگاری با شهرداری و شورای شهر کرد و کار رو کشید به روزنامه ها …
آخرش ثابت کرد که این خیابون از نظر شهرسازی برای بچه ها امن نیست !
نتیجه این شد که کلی سرعت گیر و تابلو هشدار دهنده نصب شد تا دیگه این اتفاق تکرار نشه…
سخن روز : تاریخ یک ماشین خودکار و بیراننده نیست و بهتنهایی استقلال ندارد، بلکه تاریخ همان خواهد شد که ما میخواهیم… ژان پل سارتر.
هیچ دیدگاه
دیدگاهتان را بفرستیددیدگاهی داده نشده است.